امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

تنها برای عزیز دلم

دوستت دارم

نمیدونی امیر علی چقدر تورا دوست دارم به وسعت تمام دنیا وقتی بغلت میکنم بوست میکنم تمام غمهام وحرفهای صدتا یک غاز از من دور میشود
5 آبان 1392

به احترام درگذشت پدر بزرگ عزيزم

  به احترام درگذشت پدر بزرگ عزيزم هر كس كه اين پست و ميخونه براي تمامي اموات يك فاتحه بفرسته همانهايي كه ديگر در بين ما نيستند ... يادشان را گرامي ميداريم با يك صلوات ... ...
4 آبان 1392

مریضی مادر جون

در تاریخ٢/٧/٩٢ ردپای پاییز با شروع مدرسه ها مادر بزگم مریض شده از انجا که خالم باید بر سر کلاس درس بده نمی توانست مامانی را ببر دکتر به مامانم زنگ زد مامانم این شکلی شد بعد فکر کرد که منو چه کار کنه به باباجون وحید گفت باید بریم تهران ولی نمیدونم باید امیر علی را کجا بزارم وپس از کمی فکرتصمیم گرفت منوبزار پیش عمه جونم وشب حرکت کریدم امدیم تهران خانه مامان جونی حالش خوب نبود طفلکی.  بعد صبح راه افتادیم امدیم خانه عمه جون  این شکلی بود منو مامانم گذاشت خانه عمه رفتندبیمارستان یعد از یکی دوساعت مامانم زنگ زد خونه عمه جونم من این طوری بودم طفلکی عمه جونی حسابی اذیت کرده بودم تا ظهر عمه جونی برام درست ...
22 مهر 1392

دومین مسافرت در 8 ماهگی

خوب من دومین مسافرتم را  با عمه جونی   رفتم جای همگی خالی رفتیم قشم. چند روز به 92 باقی نماند که عمه اعظم خانه ما مهمان بودن شب که میخواستند برند قشم و ماهم یک شب تصمیم گرفتیم با انها بریم قشم صبح ان روز راه افتادیم به سمت قشم ویکسر رفیتم بندر عباس شب را انجا خوابید و فردا صبح حرکت کردیم به طرف بندر پل که بریم قشم که برای اولین بار سوار  شدیم وبرای اولین بار دریا را دیدیم وشما تو مسافرت خیلی اقا بودید واصلا اذیت نکردید2شب هم قشم ماندیم وبعد برگشتیم که تو راه برگشت تصادف کردیم خدار و  هزار مرتبه شکر شما چیزی نشدید. فقط دست من ترک خورد عکسهای سفر را بعدا میگذارم در ادامه   ...
31 شهريور 1392