مرخص شدن از بیمارستان
٣٠تیر منو ظهر از ای سی یو اوردن تو بخش ومن هی میگفتم بچه ام را بیارید تا تو را اوردن برای شیردهی
ولی شما اینقدر کوچیک بودید که نمیتوانستید سینه منو بگیرید با سرنگ بهت شیر میدادم .
ساعت2 که ملاقات شد بابای عمه مامان فاطمه خاله مریم ناهید علیرضا و محمد اقا امدن بابای اتاق خصوصی
گرفته بود منو تو ما مان فاطمه رفتیم تو اون اتاق که مهدی عمه فاطمه با خانمش امدن قرار شد فردا
مرخص بشیم 31 تیر از مامان ازمایش قند گرفتند بالا بود ومرخص نشدیم کلی اعصابمون خورد شد 1مرداد از شما
ازمایش گرفتند زردی داشتی و مرخص نشدیی وای حالا منو مرخص شدم شمارا بردن تو ان ای سیو من که گریه هام
بند نمی امد ومن وبابا وحید و مامان فاطمه رفتیم خونه مامان فاطمه بیچاره بابا کاظم گوسفند گرفته بود ومنتظر
شما بودند که وقتی از ماشین پیاد شدیم جلوی پای من کشتنه ومن گریه میکردم که بدون شما رفتم خونه
انقدر گریه کردم که شب بابا وحید منو اورد بیمارستان ومن امدم شمارا دیدم که تو دستگاه زیر مهتابی بودید و خواب بودید
فردا بابای میخواست برای شما شناسنامه بگیر واز من پرسید اسم شما را چی بزارم که منم گفتم امیر علی
ولی بابای خیلی دلش میخواست اسم شمارو بزار آرش.روز3 مرداد شما مرخص شدید و امدیم خونه مامان فاطمه.
خوب این چیه رو من اخههههههه