ماجرای به دنیا امدن قند عسل

مامانی گلم من از هفته26 که دفع پروتین ادرا داشتم وقند وفشار> رفتم تهران خونه مامانی

ویک هفه بیمارستان بود دو سه روز خونه تا اینکه از هفته29 دکتر امپول ریه شمارا زد وشمارش

را داد تا در موقع ضروری بهش زنگ بزنم روز 28 تیر رفتم ازمایش دادم دیدم  وای دفع پروتین ادرارم رفته

بالا 5شنبه با خاله مریم قرار گذاشتیم بریم بیمارستان پیش دکتر ازمایشو نشون بدیم صبح 5شنبه خاله مریم

امد خونه مامانی بریم بیمارستان از اونجا که من تنبلیم میامد گفتم ولش کن هفته دیگه میریم مامانی با کلی

دعوا منو از رخت خواب کشید بیرون که الا وبلا امروز باید بری خلاصه ما راهی بیمارستا ن شدیم

خاله مریم بعد ظهر امتحان ایین نامه داشت کتاب باز کرده بود ومیخوند تا ساعت 5/9دکتر اکبری

امد تا ازمایشم را دید فشارم را گرفت روی15 بود زود فرستاد اورژانس که منو ببرند اتاق عمل وای

داشتم از ترس سکته میکردم حالا بابای هم قم بود زنگ زدم منو دارند میبرند اتاق عمل. زنگ زدم به عمه اعظم

که بلند بشید بیاین منو دارند میبرند اتاق عمل عمه گفت من الان خودم را میرسونم.خلاصه ساعت یک ربع به

یک بود که منو بردن اتاق عمل.وای حالا هرچی امپول به کمرمن میزدندبی حس نمیشد ومن تند تند دعا میکردم برای دوستان وبلاخره منو بیهوش کردن

ساعت5 بعدظهر بود که دکتر میزد به صورتم بلند شو ساعت 5 بعدظهر.بعد منو بردن تو ای سی یو عمه

اعظم امد بالا سرم با چند تا پرستار که تند تند باندکشی میبستند به پای من.من به عمه گفتم بچه حالش

خوبه اونم از پرستار ها پرسید که پرستار دعواش کرد مادر بچه دار میمیره تو از بچه میپرسی نگو تو اتاق عمل

فشارم رفته بود رو22 ولی من همش دلم پیش شما بود.عمه رفت همه فکر میکردند شما تو دستگاه هستید

تا ساعت11 یه پرستار خوش اخلاق امد گفت خانم پسرتو دیدی گفتم نه تو دستگاه است گفت که  نه تو دستگاه

نیست. گفت الان میارم ببینش وای وقتی شما را اورد اشک از چشمام میرفت شما خیلی کوچولو بودید1900

گرم یک دنیا بوست کردم اون لحظه برای همه اونایی که نی نی ندارنددعا کردم که خدا به همشون نی نی بده

و این لحظه شیرین را تجربه کننداینم چند تا عکس از گل پسرم که در ادامه ببینید

چیه تا حالا فوتبالیس ندیدید کفش عروسک پاش باشه